تـو از روح خـدایـی تا ثریا هـم مجالــی هست
ببین از سیب حوا در زمین هم سیب کالی هست؟
تـو سبــزی ، سبـز سبــزی ، با تمام معنی بـودن
ببین از نسل تو ای سبز اینجا هم نهالی هست؟
ببین ای یوسف زیبـــا که در تعبیــر خواب من
برای چشمه ی عشق و محبت خشکسالی هست؟
تمام فصلهای من زمستانی است طولانی
نمی دانم برای فصل هایم اعتدالی هست؟
اگر چه عشق را با گل هــزاران بار می چینم
نمی دانم که آیا در زمستان پامچالی هست؟
سوالات دلـــم در سینــه ام محبـوس می مانند
و می پرسم همیشه از خودم آیا سوالی هست؟
فرهاد مرادی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 733
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0